تفاوت باورها و دانسته ها

منظور شما از کار کردن روی باورهای تان دقیقاً چیست؟
اینکه می گویی روی باورهایم کار می کنم، باید برای خودت مشخص کنی که
دقیقا چه کارهایی را انجام داده ام؟ انجام چه کارهایی را متوقف ساخته ام؟
چه عادت هایی را ایجاد نموده ام و چه عادت هایی را از زندگی ام حذف کرده ام؟
چه ایده هایی را عملی ساخته ام و از ادامه چه کارها و چه رفتارهایی منصرف شده ام؟
چه باورهایی را ساخته ام؟
چه باورهای مخرب و محدود کننده ای را در خود از بین برده ام و چگونه این کار را انجام داده ام و نیز چه قدمهایی را برای تغییر اوضاع ام برداشته ام؟
و این باورها موجب شده تا دست از چه نگرانی هایی بردارم یا روی چه ترس هایی پا بگذارم و این باوها چگونه خودش را در رفتارهایت نشان داده است؟
اگر واقعاً روی باورهای مان کار کنیم، قطعا نتایجی می آید و قطعا در زندگی شما هم آن نتایج بوجود آمده و به خواسته های ریز و درشت زیادی رسیده ای، اما از آنجا که آنها الان برایت بدیهی شده اند، نمی توانی آنها را ببینی! یعنی الان آن دست آوردها که قبلا برایت مهم بود، الان یک موضوع کوچک و بدیهی است چون آن را داری .
موضوع این است که همراه با ما، خواسته های ما نیز رشد می کند و به محض اینکه آن خواسته های بزرگ کنونی نیز آنقدر در نظرت بدیهی و کوچک شود که دیگر مثل یک رویای بزرگ به نظر نرسد، وارد زندگی ات می شود .
بنابراین، باورهای کنونی ات تا همین نتایج را جواب داده و اگر اگر نتیجه ای بزرگتر می خواهی، باید باور قدرتمند کننده تری ایجاد نمایی .
باور ساختن یعنی کنترل ورودی های ذهن، به گونه ای که فقط ورودی هایی را وارد ذهنت نمایی که شما را به احساس خوب برساند. به نظر شما آیا این کار سخت و زجر آور است؟
این موضوع مثل این است که بگویی :
نگاه کردن به گل های رز بسیار زیبا و خوشبو، برای من کار بسیار زجر آوری است. من خیلی خودم را کنترل می کنم که در لحظاتی که با این مناظر مواجه می شوم، به اعصابم مسلط باشم و آنها را تحمل کنم!
اگر مسیر کارکردن روی باورهایت برای شما مسیر زجر آور است، یعنی اصلا روی باورهایت کار نمی کنی .
شاید شما اطلاعات و آگاهی های خوبی درباره باورهای قدرتمند کننده کسب نموده باشی، اما به این معنا نیست که باورهای قدرتمند کننده ای نیز ساخته باشی .
وقتی ” اطلاع داشتن درباره باورهای قدرتمند کننده” را با “ساخته شدن باورهای قدرتمند کننده” یکی می دانی، در تله می افتی زیرا انتظار داری فقط به خاطر دانستن قانون، همه چیز خیلی سریع تغییر کند !
نباید باورهایت را با دانسته هایت یکی بدانی .
نباید انتظار داشته باشی به اندازه اطلاعات ات نتیجه بگیری. زیرا این تله ای است که اصلا اجازه نمی دهد قدمی برای تغییر آن باورها برداری، در نتیجه با کمی تلاش در این مسیر، با این سوالات مواجه می شوی که :
خواسته من کجاست و چه زمانی به آن می رسم؟
این روند تا کجا ادامه دارد؟
یعنی وقتی دانسته هایت را با باورهایت یکی می دانی، کم کم ناامید شده و به این نتیجه می رسی که قانون برای تو جواب نمی دهد .
ما در جهانی زندگی می کنیم که مبتنی بر باور و فرکانس است. جهان کاری به دانسته های شما ندارد، جهان فقط باور و فرکانس را می شناسد .
رابطه تو و جهان یک دستگاه گیرنده و فرستنده است .
جهان کاری ندارد چقدر زمان گذاشتی. چند ساعت کار کردی، جهان به ساعت های کاری ات پاداش نمی دهد جهان جواب فرکانس هایت را می دهد .
این را درک کن که منظور از رسیدن به خواسته، یعنی وارد شدن به مدار خواسته و برخورد با خواسته در آن مدار . زیرا میان شما و خواسته ات یک فاصله فرکانسی است ، نه فاصله زمانی و این فاصله فرکانسی به وسیله ساختن باورهای قدرتمند کننده ای باید پر شود که مهم ترین نشانه اش، لذت بردن از تمام لحظات این فرایند است به گونه ای که تجربه این احساس برایت حتی از نتیجه نهایی ارزشمند تر باشد و بتوانی آن را بزرگترین نتیجه بدانی . منظور م لذتی است که در هر لحظه از این مسیر می بری
شناختی که از قانون درک می کنی، احساس کنترلی که درباره زندگی ات پیدا می کنی، جهان قانونمندی که همه چیز را برایت عادلانه می کند و… همه اش لذت بخش است .
اگر فرکانس و باور را با اطلاعات ات اشتباه بگیری، سردرگم می شوی چون نمی خواهی تکامل ات را طی کنی . زیرا انتظار داری حالا که باورهای قدرتمند کننده درباره ثروت را می دانی (در حالیکه آن باورها را فقط می دانی، نه اینکه آنها را ایجاد نموده باشی)، نتایج زندگی ات هم مثل همان اطلاعات باشد. در حالیکه جهان مسیر خودش را دارد
پس دو نکته مهم را به خودت یاد آور شو :
اولاً باور یک دکمه نیست که با کلیک ایجاد شود. باور یعنی تکرار و تکرار و تکرار ورودی های مناسب به ذهن تا جاییکه آن ورودی ها به صورت عادت و به صوت ناخودآگاه، جایگزین رفتارهای قبلی ات شود
یعنی اگر قبلاً دیگران را مقصر اوضاع بهم ریخته زندگی ات می دانستی، الان دیگر اصلا چنین نگاهی نداشته باشی !
اگر قبلاً مدام نگران آینده ات بودی، الان نگرانی ات بسیار بسیار کم باشد به واسطه اینکه باور داری می توانی با فرکانس قدرتمند کننده ی الانت، تجارب عالی ای در آینده داشته باشی و به دلیل این باور، از فرایند کارکردن روی باورهایت لذت می بری
و به دلیل این نوع نگاه و به دلیل لذتی که در فرایند تغییر باورهایت تجربه می کنی، به قول معرف ” زمان پرواز می کند” “اصلا زمان را نمی فهی” که بخواهی نگران آینده باشی. یعنی وقتی برای نگرانی درباره آینده، نداری !
یادت باشد که باورهایی که تا الان ساخته ای، تا همین جای نتایج را در زندگی ات جواب داده است. زیرا مهم ترین راه تشخیص باور از طریق تجارب زندگی است. بنابراین اگر نتایج بزرگتری می خواهی، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازی
موضوع دوم این است که :
برای قوانین کیهانی،اصلاً مهم نیست که چقدر اطلاعات کامل و مهمی کسب نموده ای، بلکه مهم این است که :
چه مقدار از آن اطلاعات را باور داری !
چقدر از آن اطلاعات تبدیل به عادت های رفتاری ات شده است .
زیرا وقتی دانسته ات را تبدیل به عادت رفتاری ات نمایی، آنوقت یاد میگیری که چگونه تمرکز را بر خواسته ات بگذاری و نه ناخواسته ات. نشانه توجه به خواسته ها، قطعا احساس خوب است و همه آدمها مشتاق ماندن در احساس خوب هستند. اصلا تمام کارهایی که بشر انجام می دهد، فقط برای تجربه احساس بهتر است .
اما وقتی از کارکردن روی باورهایت لذت نمی بری، یعنی اصلا روی باورهایت کار نمی کنی .
اگر همزمان که روی باورهایت برای تجربه استقلال مالی کار می کنی، نگران بدهی هایت هم هستی!، اگرهمزمان که می خواهی خودت را دوست داشته باشی، به یاد می آوری که هیچ رابطه عاشقانه ای نداری، اگر همزمان که به استقلال مالی فکر می کنی، از نداشتن کرایه خانه مستاصل می شوی، یعنی هنوز آن اطلاعات تبدیل به عادت های رفتاری ات نشده اند .
یعنی دقیقاً در حال توجه به کمبودها و ناخواسته هایت هستی و دقیقاً به جای ایجاد باورهای قدرتمند کننده، در حال تقویت باورهای محدود کننده قبلی هستی .
به همین دلیل دوباره خودت را در مدار ناخواسته ها نگه می داری و به حرکت در آن مدار ادامه می دهی و دوباره با شرایط ناخواسته، کمبودها و نگرانی های بیشتری مواجه می شوی .
به این سوالات صادقانه جواب بده :
فاصله میان شما و خواسته ات با احساس خوب پر می شود. زیرا احساس خوب نشانه ی این است که ذهن در حال تغذیه با ورودی هایی است که موجب ساختن باورهای قدرتمند کننده و هماهنگ با خواسته می شود
بنابراین، آیا “داشتن احساس خوب” و “ماندن در احساس خوب”، برای تجربه خواسته ات، بهایی گزاف است؟
آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟
مثلاً با حالت گلایه، بپرسد: تا کی باید لذت ببرم؟
عامل نتایج تو به اندازه باورهای توست، نه اطلاعاتی که داری. جهان به اطلاعات تو کاری ندارد، برایش مهم نیست که چقدر می توانی درباره قوانین خوب صحبت کنی. جهان فقط باورهایی که ساخته ای و فرکانس هایی که ارسال نموده ای را می شناسد و به آنها پاسخ می دهد ، زیرا زبان درخواست از جهان ، زبان فرکانس است .
هر فرکانسی که ارسال شود، توسط جهان ترجمه و بدون هیچ تغییری به زندگی ات بر می گردد. پس نمی توانی منتظر نتیجه دانسته هایت باشی . تا زمانیکه آن دانسته ها تبدیل به عادات رفتاری ات نشوند و مثل وحی منزل آنها را باور نکنی، آنها هرگز به فرکانس های غالب، تبدیل نخواهند شد .
و تا زمانیکه این آگاهی ها را تبدیل به فرکانس های غالب خود ننمایی، هرگز تغییری در نتایج ات نخواهی داشت .
زیرا “نتیجه ساختن یک باور قدرتمند کننده ی جدید”، بسیار متفاوت است از “کسب اطلاعات بسیار کامل و جدید درباره یک باور قدرتمند کننده”
دوست دارم تأکید کنم، اگر ساختار این جهان فرکانسی را بشناسی و باورش کنی، دیگر هرگز دچار تله دانسته هایت نخواهی شد .
قدم اول این است :
قبول کن تمام آنچه که درباره تغییر باورها، موفق به ساختنش شده ای، خودش را در تجربه زندگی ات نشان داده است. زیرا اولین نشانه تغییر باور، تغییر نتایج زندگی است. به اندازه ای که باور ساخته می شود، نتیجه جدید وارد زندگی می شود. هرچه باور قدرتمند کننده تر می شود، نتایج هم بزرگتر می شود.
اگر نتیجه بهتری از آنچه که اکنون هست می خواهی، یا از نتایج کنونی ات راضی نیستی، باید باور قدرتمند کننده تری بسازی. این قدم اول است .
تنها در این صورت است که قادر می شوی به جای ناامید شدن و گفتن این جمله که : پس کی آن نتایج می آیند؟ یا قانون برای من جواب نمی دهد!، سعی در ایجاد باورهای قدرتمند کننده تری نمایی که با فرکانس های قدرتمند کننده تر، نتایج بهتری برایت به ارمغان بیاورد .
از”احساسی که تجربه می کنی” خود، به عنوان یک شاخصِ مطلق، برای بررسی ورودی های ذهنت و کانون توجه ات درباره هر موضوعی، کمک بگیر.
احساسی که در هر لحظه تجربه می کنی، به تو کمک می کند تا بدانی هر لحظه در حال توجه به چه چیزی هستی و چه فرکانسی را ارسال می کنی . فرکانس خواسته ها یا فرکانس ناخواسته ها .
این موضوع کلید باور سازی است
این موضوع کلید کنترل ذهن است
این موضوع مهم ترین کار زندگی ماست
و هر فردی در هر جای جهان توانسته به هر موفقیتی برسد، قطعا و قطعا به خوبی از عهده این یک کار برآمده است .
خواه فوتبالیستی که در میدان مسابقه با کنترل ذهنش موفق به به ثمر رساندن یک گل می شود .
خواه مدیری که با کنترل ذهنش در شرایط به نظر بحرانی، موجب ساختن فرصت و بازار از مسئله ای می شود که بر سر راهش قرار گرفته است .
خواه فردی که با کنترل ذهنش در شرایطی که به نظر می رسد سلامتی اش در خطر است، اجازه می دهد تا بدنش دوباره خودش را هماهنگ کند و دوباره سلامت شود .
این کار “هماهنگی میان ذهن و روح” نام دارد .
هرچه فاصله میان ذهن مان و روح کمتر باشد، یعنی باورهای قدرتمند کننده ای ساخته ایم. یعنی توحیدی تر شده ایم. یعنی با قوانین خداوند هماهنگ تر شده ایم. به همین دلیل است که می توانیم خداگونه تر عمل نماییم. می توانیم به جای حسادت، تحسین کنیم، به جای نگرانی، فراوانی ها را ببینیم، به جای خشم، حسن خلق داشته باشیم . به جای ترس، ایمان داشته باشیم . به جای نفرت، عشق بورزیم و به همین دلیل، ثروت، سلامتی، عشق و آرامش بیشتری را نیز وارد زندگی مان می کنیم .
این کلید تغییر باورهاست .
پست های مرتبط

22 اردیبهشت 1404

22 اردیبهشت 1404

22 اردیبهشت 1404

22 اردیبهشت 1404

22 اردیبهشت 1404
دیدگاهتان را بنویسید